برگشت جلاد حزب اسلامی باعث نگرانی نهادهای حقوق بشری شده است

گزارشگر:ابوبکر صدیق/ یک شنبه 28 قوس 1395 - ۲۷ قوس ۱۳۹۵

سازمان جهانی حقوق بشر (The Human Rights Watch) می‌گوید که پس از برگشت زرداد فریادی، فرمانده پیشین حزب اسلامی جان افرادی که شاهد جنایت‌اش بوده‌اند، در خطر است.
این سازمان با نشر خبرنامه‌یی از حکومت‌های افغانستان و بریتانیا خواسته که برای حفظ جان مردم بی‌گناه برنامه‌هایی را روی دست گیرند.
mandegar-3پیتریشمیا گروسمن، رییس سازمان جهانی حقوق بشر می‌گوید، دادگاهی‌شدن زرداد در بریتانیا نمایان‌گر آن است که مجرم در هیچ گوشه‌یی از جهان محفوظ نیست. او از حکومت افغانستان می‌خواهد تا فعالیت‌های زرداد را زیر نظر داشته باشد.
بانو گروسمن ابراز نگرانی کرده است که ۱۶ فردی که از نقاط دور دست افغانستان در زندان در برابر زرداد شهادت داده بودند، با بازگشت زرداد جانشان در خطر قرار می‌گیرد.
این محقق حقوق بشر افزوده که قضیه جنایات بشری زرداد بسیار مهم بود که دادستان بریتانیا “لورد گولد سمیت” در آن وقت مسوولیت آن را به عهده گرفته و برای حضور شاهدان در محکمه مقامات بریتانیا به مناطق دور دست افغانستان رفته و شهادت این افراد را ثبت کردند.
زرداد در آغاز دهۀ ۹۰ ادارۀ بخشی از شاهراه مهم تجارتی کابل ـ جلال‌آباد را در دست داشت. او در منطقۀ سروبی، در ۳۷ کیلومتری کابل با ایجاد پاسگاهی، موترهایی را که از این مسیر رفت‌وآمد می‌کردند، توقف داده و داشته‌های سرنشینان آن را تاراج می‌کرده است.
سرانجام او در سال ۲۰۰۱ سر از لندن بیرون کشید. گفته می‌شود که زرداد در منطقه‌یی از بریتانیا با نام مستعار بودوباش می‌کرد، اما در سال ۲۰۰۳ میلادی پس از فاش شدن هویت‌اش دادگاهی شد و مدت ۱۱ سال را در بند سپری کرد و به روز چهارشنبۀ هفتۀ گذشته به حکومت افغانستان سپرده شد.
از سویی هم، مسوولان سفارت بریتانیا در کابل نیز گفته‌اند که در مورد بازگشت فریادی به کابل نظر خاصی ندارند؛ اما بر اساس قانون بریتانیا هر تبعهٔ خارجی که مدت حبس‌اش در این کشور تکمیل گردد، دوباره به کشور خودش برگردانده می‌شود.
مردم افغانستان از زرداد خاطرات پر از خوف و وحشت دارند که در جریان دهه‌های جنگ در مسیر شاهراه کابل – جلال آباد شاهد آن بوده‌اند.
برخی از افراد که در این مسیر رفت آمد داشته‌اند قصهٔ سگ زرداد و افراد وابسته‌ به این فرد را به گونه‌های وحشتناک بیان می‌کنند.
فردی که به‌نام سگ زرداد مشهور بود و در حکومت کرزی اعدام شد، به دستور زرداد، در این مسیر افراد زیادی را به گونهٔ وحشت‌ناک مصله کرده است.
آقای زرداد از کرخ‌ترین چهره‌های حزب اسلامی است که در جریان دهه‌های جنگ حتا به زنان و کودکان رحم نکرده است. او دارایی مهاجرانی که در این مسیر عبور می‌کردند را به غارت می‌برد. مردان را به قتل رسانده و بالای زنان تجاوز انجام می‌داد. یکی از شاهدان عینی به نام احمدین محمدی خاطره خویش را از زرداد چنین نقل می‌کند:
در سال‌هاى بین ١٩٩٣ و ١٩٩۴ من به طرف جلال آباد روان بودم در سروبى موتر ما را افراد قومندان زرداد توقف دادند و در داخل مینى بس بالا شدند و از هر یک پرسان کردند که از کجاستى هر کس از هر ولایتى که بود خود را کابلى معرفى می‌کرد، چون در آن زمان حزب اسلامى گلبدین فتواى جهاد را علیه فارسى زبانان داده بود و یگانه مردمی را که غرض نداشتند کابلى‌ها بود.
شماری از فرماندهان حزب اسلامى در مناطق زیر تسلط‌شان هر پنجشیرى، شمالى وال، هزاره و ازبیک را که مى دیدند دستگیر می‌کردند.
خوب نوبت من رسید از من پرسان کرد که از کجاستى؟ “گفتم برادر از کابل هستم” به عصبانیت گفت ” چپ شه د مسعود اسپۍ کوز شه له ګادی نه و به نفر دیگر خود گفت “مړۍ کافره ولى دروغ وایی” و به نفر دیگر که همرایش بود گفت “دا بوزه پوستى ته” خوب من را به طرف پوسته برد و تمام مال‌هاىی که به خاطر فروش می‌خواستم به جلال آباد ببرم در مینى بس ماند و به دریور گفت که در آن گوشه توقف کند، خوب داخل پوسته شدیم و من را به قومندان زرداد نشان داد و گفت: ” دغه دی دمسعود یو بل سړی مى ونیول جلال آباد ته زی جاسوسۍ ډپاره او ځان ته کابلۍ وایی”. من در جواب گفتم که “او برادر من اصیل کابلى هستم از ده پشت و هیج ارتباط با مجاهدین ندارم”. قومندان زرداد گفت که از کجا بفامم که کابلى هستى؟ گفتم “او برادر از لهجه من بدانید و دیگر اینکه اینه تذکره دارم” و خوشبختانه تذکره ام با من بود بعد از دیدن تذکره و چند سؤال از مناطق شهر کابل از من کرد و من هم جواب دادم سپس به پشتو به نفر خود گفت که ” خوشى که دا کابلیان بى غرضه خلک دى”. بعداً من را دوباره به موتر آورد و بعد دوباره از مسافرین سؤال کرد که از کجاهستین و تذکره پرسان می‌کرد، خوب بلاخره ده نفر را از مینى بس پایین کردند و با خود به طرف پوسته بردند و به دریوار گفت که “حرکت کو برو”، از جمله ده نفر چهار نفر آنها با زنانشان بودند هر قدر که این زن‌ها گریه و فریاد کردند فایده نکرد و آن ده نفر دو نفر آن‌ها هزاره و یکى ازبیک و هفت تاجیک بودند با خود به پوسته بردند، من با چهار مرد پیر و زن ماندیم در داخل مینى بس. خوب درایور موتر را چالان کرد و حرکت کرد، من با همین چند نفر سوارى چیغ زدیم و گفتیم که “کجا میری”؟ دریوار گفت “صبر کنید کمى دورتر میروم و ایستاد می‌کنم”. بعد از این‌که کمى دورتر مینى بس را ایستاده کرد زنان خیلى گریه و فغان می‌کردند، من به درایور گفتم که “چطور می‌شود او برادر؟!” دریوار به من گفت: “هروز همین حال است از دست ما چیزى نمى‌آید”. خوب من گفتم که “می‌شود که خودت بروی و یک چاره کنى”؟ تمام زیورات خود را زنان دادند و ما هم هر قدر پولى که داشتیم دادیم و گفتیم “اینها را براى ایشان ببر و یک چاره کن”، دریوار آدم خوب بود و گفت که “این‌ها را فعلاً نزد خود نگاه کنید که اگر با خود ببرم هم این پول زیورات را می‌گیرند و هم آنها رها نمى کنند”. خوب دریور رفت بعد از دو ساعت آمد همراه یکى از آن جمله ده نفر و گفت که “مه تانستم که فقط یکیشان را به عزر و زارى خلاص کنم.” آن جوان از فارسى زبانان لوگر بود، خوب بالاخره بعد از چهار ساعت انتظارى افراد زرداد دوباره آمدند و گفتند که “اگر حرکت نمى‌کنید فیر می‌کنیم”. ناگزیر با همه فریاد و فغان زنان حرکت کردیم و چهار زن بیچاره نمى دانستند که چى کنند، یکى از جمله چهار زن به دیگر زنان گفت که “شما با من بیایید در جلال آباد خانه خواهر من است همراى من بروید.”
می‌دانید وقتی‌که که در جلال آباد رسیدیم از دریور پرسیدم که آن‌ها را رها خواهند کرد؟ دریور گفت که چهار نفر آنها را جاى به جاى شهید کردند. پنج تن دیگر را بسته کرده بودند.
این بود داستان چشم دیدم از قومندان زرداد یکی از قومندانان حزب اسلامى گلبدین حکمتیار.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.